| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
<-PollName->
Alternative content
Template By: NazTarin.Com
فال حافظ
قالب های نازترین
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان باند سیاه و آدرس band-black.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
سلام...
تو این پست بازم میخوام توضیح بدم چرا ما از مدرسه بدمون میاد...
به دو دلیل قاطع و قانع کننده...
اول اینکه تو مدرسه به ما درس اخلاق نمیدن و ما رو برای رفتن تو همچین جامعه ای آماده نمیکنن...
دوم اینکه درس ها اونقدر سنگین شده که واقعا سر آدم از این درسا درد میگیره...
میخوام درمورد مورد دوم توضیح بدم...
وزیر آموزش پرورش اوسکول مملکت داغون ما ، به بهانه ی اینکه بچه های امروزی باهوشند ،
تو هر کتاب ، مطالب دو سه سال بعد رو گذاشته...
و یه سال هم به ابتدایی اضافه کرده...
اوسکوله دیگه...
...
...
من نوروز بود رفتم خونه ی عموی بابام ...
با پسرش نشسته بودیم گپ میزدیم...
اون دو سال از من کوچیکتره و اون زمان کلاس ششم بود...
داشتم براش توضیح میدادم درسا چقدر تو راهنمایی سخت میشه...
و چه کتاب های جدیدی میاد...
و درسای ریاضی بازتر و بازتر میشه...
گفتم یه کتاب میاد به اسم دفاعی ، هر صفحه چهل تا سوال داره...
درمورد شهید باکری و انقلاب و پدافند غیرعامل و این چیزاست...
گفت ما شهید باکری و اینارو الان داریم میخونیم...
...
...
چند دقیقه بعدش هم گفتم تو ریاضی جدول مختصات میاد که باید رابطه دوتاخط رو توش بدست بیاری...
دوباره گفت ما اینارو الان داریم میخونیم...
من شاخ درآورده بودم!!!
...
همه هم میگن خب شما بچه های نسل امروزید...
این درسا که برای شما چیزی نیست...
خداییش با عقل جور درمیاد؟
من که اینقدر از درس بدم میاد ، چند شب پیش بود تا ساعت 5 صبح داشتم مشق مینوشتم...
اینا برای ما چیزی نیست؟؟؟
جالب اینه با این همه درسای سنگین و اجبار برای درس خوندن ،
وای که انتظار هایی از ما ندارن...
نظر یادت نره
سلام...
میخوام تو این پست براتون توضیح بدم چرا از مدرسه بدم میاد...
.
مدرسه چیز بدی نیست... خیلی هم خوبه ...
مدرسه جاییه که ما باید بریم اونجا و کسب علم و اخلاق و ادب کنیم...
حالا یه سوال؟؟؟؟؟؟؟
اسم سازمانی که مدارس رو بر عهده داره چیه؟
آموزش و پرورش
آموزش و چی؟
پرورش
تو ایران فقط سه تا کار تو مدرسه میکنن...
آموزش و آموزش و آموزش
ما هرروز 5 ساعت یا بیشتر از وقتمون رو تو مدرسه تلف میکنیم...
وقتی درس به اجباره...
وقتی هیچکس نمیاد دو دیقه برامون حرف بزنه...
یکم بهمون درس اخلاق یاد بده...
پس رسم کردن عدد رادیکال دو روی محور به چه درد من میخوره؟؟؟
یا فهمیدن اینکه پستانداران تو دوران پالوزوییک بوجود اومدن یا سوزوییک؟
مثلا اینا به چه درد ما میخوره؟
...
...
...
تی ام بکس یه آهنگ خونده به نام مدرسه...
اولش میگه :
بذا خونه بمونم...
بذا خونه بمونم...
مامان...
درس نه نمیخونم...
نمیخوام برم مد ، رسه
...
تهرون شده پر بیکاری مامان
چیکار به کار من تو داری خیال
میکنی اگه بچت مهندسی بخونه کاری پیدا میکنه توی این شهر
نه والا فکر نمیکنم...
دنیا رو ترک نمیکنم...
مدرسه چرت و پرت شده مامان دانشگاه
شهر هرت شده مامان
معلم هی یاد میده به ما از عولوم و اجتماع
ولی هربار دس بلند میکنم و میپرسم ،
چرا اجتماع ما ، داره فقر و بی پولی یه جواب نمیده بمن
یاد نمیده تقصیر کیه و
یاد میده الفبا چی چیه هی
الفبا به چه درد من میخوره
وقتی دنیا پر آدمای مفخوره...
...
یه جای دیگش اونیکه صداش از بقیه کلفت تره میخونه :
نکن استخاره
بکن استشاره
این اجتماع
داره اشتباه
اگه اشتها
داری پس گوش بده دادا
میخوام بت بگم هرکی که رفت بالا
یکی کشته و ده تا رو زخمی
بقیه رو بیخیال چون دیگه وخ نیس
این همه درسخون همه بیکار
از الللافی ، همه بیزار
دکتره کار میکنه ، توی بازار
شخصیتا همه له ، زیر پاها
پس تو میمونی تنها تو صحنه
زندگی راحت نی ، دادا سخته
یکم برم من تو فاز مدرسه
تو که داری میخونی جبر و هندسه
وقتی که شدی فارغ التحصیل
مدرکو قاب کن ، کار تعطیییل...
...
...
بد میگه خداییش؟
...
...
اگه کسی خواست آهنگشو به ایمیلش بفرستم تو نظر بهم بگه و ایمیل بذاره...
نظر یادت نره
1- تو زندگی برای خودت زندگی کن
2- تو زندگی منتظر چیزی نباش و بدون اون منتظر تو هستش
3- تو زندگی از هیچکس انتظار نداشته باش
4- تو زندگی انتظار قدردانی از کاراتو نداشته باش
5- تو زندگی تا وقتی یه چیز تموم نشده به پایانش فکر نکن
6- تو زندگی گذشته رو فراموش،و از حال برای آینده ات استفاده کن
7- تو زندگی اهداف کوچک رو بزرگ و اهداف بزرگ رو کوچک ببین
8- تو زندگی بدون که لیاقت تو بیشتر از آرزوهاته
9- تو زندگی سعی کن سرنوشتی که برات نوشته شده رو تغییر بدی
10- تو زندگی خودت رو دنبال نخد سیاه نفرست و به اهداف والا فکر کن
نظر یادت نره...
اگه میخوای دخترا عاشقت بشن:
دروغ بگو ؛ تا باورت کنند....!!
آب زیر کاه باش ؛ تا بهت اعتماد کنند....!!
بی غیرت باش ؛ تا آزادی حس کنند ....!!
خیانت هایشان را نبین ؛ تا آرام باشند ....!!
کذب بگو ؛ تا عاشقت شوند........!!
هرچه نداری بگو دارم , هر چی داری بگو بهترینش را دارم ....!!
اگر ساده ای ؛ اگر راست گویی ؛ اگر باوفایی .... اگر با غیرتی ! اگر یک رنگی .... همیشه تنهایی ... !!!
همیشه ...
تنها ....
.
.
اگه دختری و الان میخوای تو یه نظر فحشم بدی ،
یه نفس عمیق بکش...
حالا فکر کن ...
بازم فکر کن...
بازم ...
بیشتر ...
یکم بیشتر...
حالا فهمیدی حق با منه؟
1-تو خیابون خیلی با احترام از یه دختر آدرس بپرسید بعد جلوی چشاش از یکی دیگه بپرسید!
2-پشت چراغ قرمز راننده ی جلویی اگه دختر بود قبل از سبز شدن چراغ دستتون رو بذارید
رو بوق!
3-تو اتوبان جلوی ماشین یه دختر با سرعت 50 کیلومتر حرکت کنید!
4-توی جمع دخترای فامیل وقتی همشون دارن یه سریال میبینن هی کانال رو عوض کنید
5-توی یه رستوران که چنتا دختر هم نشستن سوپ رو با صدای بلند هورت بکشید و نوش جان کنید
6-توی یه بوتیک که فروشندش دختره وادارش کنید هزار تا رنگ لباس نشونتون بده و درآخر بگید
خوشتون نیومد و برید
7-توی جشن تولد یکی از دخترای فامیل تا اومد شمع رو فوت کنه همه رو فوت کنید
8-اگه یه دختر یه جا یه جک تعریف کرد بلافاصله بگید مال 20 سال پیش بود!
9-اشتباهات لغوی دخترا رو موقع صحبت کردن هی تکرار کنید و بخندید
10-توی یه جمع دانشجویی و رسمی هنگام عکس گرفتن واسه دخترا شاخ بذارید
حتما امتحان کنید...
نمیدونید چه حالی داره...
نظر یادت نره
سلام...
چند روز پیش دوشنبه روزی بود که همه همدیگه رو سرکار میذاشتن...
و ما اونروز فقط میخندیدیم...
این روز رو تو تقویم هامون ، روز سرکاری نامگذاری کردیم...
استارت همشون با من بود...
زنگ اول به سعید گفتم :
اگه چشمات روی سرت بود چطور منو نگاه میکردی؟
اونم کله شو گرفت پایین و گفت اینطوری...
منم زدم پس کلش و با محمدامین شروع کردیم بخندیم...
اونم گفت دارم براااات...
زنگ تفریح داشتیم باهم حرف میزدیم...
یهو سعید گفت وااااییی چقدر دستت بو میده...
گفتم : دست من؟
سعید گفت : پ نه پ دست ان ...
خندیدیم...
من گفتم : دست من بو نمیده...
گفت بو کن...
من که میدونستم میخواد چیکار کنه گفتم نه دست من بو نمیده...
محمدامین گفت دستتو بده ببینم...
دستمو گرفت و گذاشت رو دماغش...
سعید هم با مشت زد تو دست من...
محمدامین گفت آآآآآآآآ و دماغش رو گرفت...
شروع کردیم بخندیم...
سعید گفت خیلی حیف شد...
...
همه ی بچه ها این دوتا حقه رو یاد گرفته بودند و روی هم اجرا میکردند...
...
من تو فکر یه کار جدید بودم...
...
انگشتمو روی اولین دکمه ی یه بچه ها گذاشتم و خیره شدم بهش...
تا سرش رو آورد پایین ببینه به چی نگا میکنم با انگشتم زدم زیر دماغش...
خندیدیم...
با خودم میگفتم محمدامین که این رو بلده...
چجوری روش اجرا کنم و بخندیم؟
یه فکری به سرم زد...
زنگ تفریح داشتیم کنار هم راه میرفتیم...
لبخند زده بودم و خیره شدم به کفشاش...
گفت چته؟
گفتم کفشات خیلی قشنگه!!!
سرش رو آورد پایین...
آآآآآآآخخخخخخ
شروع کردیم باهم به خودش بخندیم...
خیلی روز باحالی بود...
میبینی؟
تنها چیزی که تو مدرسه درموردش حرفی زده نمیشه...
درسه...
نظر یادت نره...
سلام...
نمیدونم چی بگم...
الان بغض تو گلومه...
حالم خرابه...
داغونم...
یه نفر به جمع آدم های کثیف این شهر اضافه شد...
رفیقم...
رفیقم ابوالفضل...
.
.
.
من و اون سال اول و دوم راهنمایی باهم همکلاسی بودیم...
نمیدونم چرا اینطوری شد...
اون به درس اهمیت نمیداد...
یعنی اصلا درس نمیخوند...
ولی من و اون رفیق های جون جونی بودیم...
اون هوش عملی خیلی زیادی داشت...
با یه آرمیچر و یه قاشق و چنتا در نوشابه یه موتور درست میکرد...
باباش دوتا زن داشت...
برای همین هرروز خونشون دعوا بود و ضررش فقط برای ابوالفضل بود...
پدرشم بهش زور میگفت...
برای اینکه از شرش خلاص شه یه موتور انداخته بود زیر پاش و ولش کرده بود...
اون هرروز گوشی می آورد مدرسه...
یه مدت وقتی بعد از مدرسه ما میرفتیم پارک باهامون میومد و به بچه ها فیلم...
نشون میداد...
یه مرتبه هم عرق آورده بود و دوتا از بچه ها تو پارک مصرف کردند...
که به گوش مدیر و معاون رسید و شر شد...
یه مدت بعدش به خاطر دست زدن به اعضای حساس بقیه ازش نمره کم شد...
ولی هیچکس نتونست اونو درک کنه...
منم که درکش میکردم نتونستم اون موقع کمکش کنم...
هیچکس نمیفهمید اون بیچاره تنها دلخوشی اش دوستاشه...
همونوقت که نیاز به رفیق داشت همه ولش کردن...
اون حالا فقط منو داشت...
من به خاطر اون درسم افت کرد...
انضباطم افت کرد...
آبروم پیش مدیر رفت...
آبروم پیش مامان بابام رفت...
ولی از کارم پشیمون نبودم...
و نیستم...
آخر سال پارسال یه اتفاق افتاد...
ابوالفضل به یکی از بچه ها فیلم ... داده بود و اونم لو رفته بود...
مدیر گفت اگه میخوای اخراجت نکنم بگو از کی گرفتی...
اونم ابولفضل رو لو داد...
مدیر هم که دنبال بهونه میگشت اون رو با تیپ پایی انداخت بیرون...
اون درس رو ادامه نداد...
هرروز با موتور ول میگشت و هزار تا دوست دختر داشت...
من دلم خیلی براش میسوخت...
تا اینکه...
.
.
.
امروز امیرحسین اومد گفت ابوالفضل رو دیدمش...
منم حالشو پرسیدم...
گفت رفته تو کار مواد...
.
.
من اول باور نکردم ولی یکم که برام توضیح داد متوجه شدم قضیه جدیه...
اعصابم داغون شد...
.
.
.
خیلی وقت بود که اشک از چشام نیومده بود...
.
.
خدایاااااااااااا
ما تورو فراموش کردیم.....
ولی تو یک لحظه مارو فراموش نکن...
.
.
.
داداش....
آبجی...
.
.
جون من...
جوووووووووون من...
جون داداشت...
.
.
مواظب باش...
خیلی مواظب باش...
.
.
.
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
|
||
![]() |
![]() |
![]() |